بی دوباره
زمان مطالعه:
1 دقیقه
واژه هایم را می فرسایی
روحم را
با تیغه ی نفهمیدنت
امیدم را
با پیش چشمت بودن و
ندیدنت
دست هایی همیشه تشنه
چشم های شفیته
آغوش سرخورده
تا کدامین دوباره؟
وقتی دیگر برگی برشاخه نمانده برای فرسودن
و بهار
تن خود را به زمستان فروخته
تا کدامین دوباره؟
1402
#فرسایش، واژه ها، نهفمیدن، زمستان، مرگ، خاکستر، بی دوباره، عاشقانه تلخ
دیدگاه و پرسش
برای ثبت دیدگاه لطفاً وارد شوید.