میدان فلسطین
«به تمام کودکانِ همیشه قربانی فلسطین»
از کودکی اشک های تو را بر سطرهای کتاب درسی مان چکانده اند
پدرت را زیر رگبار
مادر را منتهای آوار
و برادرت را لگدمال چکمه ها کرده اند
تو
طنین کدام قهقهه
قربانی کدام جام شرابی؟
من با سرود خواندن برای سلسلۀ ناکامی ها
و توصیف پاره پاره شدنت جایزه گرفته ام و شب خوابیده ام
آخرین شبی که خواب دیده ای کِی بود؟
تو ساختۀ خیال بزرگان
تداعی منفعت های جامعه ای
و تمامِ بودنت
در دروغ ترین شعارهای هر سالۀ من خلاصه می شود
آن هم با زبان روزه
در حالی که آن طرف تر
پشت میزهای مذاکره
ذبح کردنت را وتو می کنند
برای حق شلیک به چشمت، باج می دهند
و برای فرصت بریدن دستانت
به یکدیگر امتیاز فروش قهوه می دهند
همان قهوه ای که من برای حمایت از تو
برای چای روضه های حسینیه ها
در شیشه های خالی اش قند گذاشته ام!
تو برساختۀ کدام فریب
نردبانِ کدام سیاست خارجه ای؟
انتشار تصویر نیمه برهنه غرق در خون و اشک تو
یک جا نقض حریم شخصی
یک جا سند فعالیت در راستای شعار حکومت است
اشک های تو کِی به جنایت جنگی مستند می شود؟
پاهای شکسته تو بر سینۀ ایستگاه اتوبوس
غرق در دود سیگار مسافران
گم شده در ارسال لطیفه های تازه به انبوه مبهم اینترنت
تو را در چهار هشتگ می نشانند
در حالی که خودت خانه ای برای نشستن و جایی برای رفتن نداری
من اما ناجی تواَم،
در دیدار با شرق برای خرید سریال های تازه
و غرب برای به رسمیت شناختن طالبان!
تو مسیحِ این بار به صلیب کشیدۀ کدام آیینی
که هیچ مومنی
به نام تو
پدر مفقودت
مادرِ خفته به خون و برادرِ هم بستر شده با زنجیرهای تانک
صلیب نمی کشد؟
تو قربانی کدام نامزد انتخاباتی، کدام انتخابات تازه در کجای جهانی؟
از کودکی، یادگرفته ام که برای ضجه های تو به اخبار شبانگاهی
ده ثانیه سکوت
یک قطره اشک تمساح
و بی معناترین آهِ تاریخ کفایت می کند
بعد از آن نوسان نرخ دلار بر هر ساله و صدساله یتیم شدنت ارجح است
من برادرِ تواَم
و تو یوسف تر از یوسف
بی برادرتر از او
بی هیچ یعقوب که بر حصر و سیلی خوردنت چشم سفید کند
یعقوبِ تو پیش از این مرده
تو یوسف کدام کنعانی
که جهان پیراهن خونی ات به دندان گرگ
و خندۀ برادران به شهادتت را
هنوز باور نمی کند؟
کارخانه های اسلحه سازی تشنه کشتن تو
و شرکت های داروسازی به معلولیتت محتاج اند
و برای ما
تو
مانعِ از پیشروی شغال ها...
تو طعمۀ کدام ملتی
که بی پناه کردنت ترجمۀ احترام به استقلالِ تو
و زندانی کردنت به میدانِ مین
شوق خودت برای تکه تکه شدن به هوای رسیدن استقلالی موهوم مخابره می شود؟
تو را صلاح دیدهای دینی
و تنگ نظری های دین دیگر
تو را شلیک سربازی
و بی تفاوت های شهروندی دیگر
تو را مرزهای سیاسی و نرخ ارز
همه دست به دست هم شهید کرده اند
تو قربانی و شهید دین
و قربانی و شهید اندیشه دروغ عالمان دین
توأمانی...
کاش مرا به جرم این سطر
به برچسب ارتداد به دار کشند
شاید این گونه من هم
و این شرح تشکیک
از دست یازیدن به نامت
و چنگ زدن به زخم هایت برای منفعتی دیگر مبرا
سنگینی خونت از دوشم
سرازیر شود...
1402