مدام
زمان مطالعه:
1 دقیقه
عشق یعنی تو و لب های تو، من در برِ تو
آتش چشم کسی شلعه کشد در سر تو
بی هوایم که به رویا شده ام هر شب و روز
روبرویم تو و تصویر تو و باور تو
از نفس های تو دَم گیرم و گُر می گیرم
از خیالِ منِ تنها و شبِ آخر تو
ترسم از رفتنِ تو چون دلِ خود بگشایم
خود بخوان از دل من هم سخن ساغر تو
بی هوا دست کشم موی تو را مست شوم
دست در دست تو لب بر شکنِ حنجر تو
شهر از پشت تبِ پنجره پیدا شده است
اشک جاری شده از دوریِ ناباور تو
دیدگاه و پرسش
برای ثبت دیدگاه لطفاً وارد شوید.