تا کی می خواهید بگذارید این ضحاک مغز فرزندانتان را بخورد؟
یادداشت مرتضی شمس آبادی بر کتاب نشت نشا، نوشته رضا امیرخانی
آقای رامین دهقان، از هم دوره ای های خوب این کتاب را برایم آورد. می دانستم امیرخانی در این باره نوشته و این کتاب را هم دیده بودم، اما آن را نخوانده بودم. مانند باقی آثارش. رامین کتاب را آورد و داد و من در طی مسیر آن را دست گرفتم و این شد اولین کتابی که از این نویسنده خواندم؛ آن هم در مدت زمانی کوتاه. جستاری درباره به اصطلاح فرار مغزها.
نمی توانم بگویم قلم رضا امیرخانی را دوست دارم. این که در حین طرح مسئله و حرف هایش، در عین جدی بودن طنز خود را هم دارد بامزه است و دوست داشتنی، اما خود نثر و واژگانی و شیوه ای که از آن ها استفاده می کند را آنچنان نمی پسندم. به نظر خیلی روان تر و بهتر و خوش خوان و خوش فهم تر می تواند بنویسد.
نکته آزار دهنده دیگر این است که این کتاب ویراستار ندارد اما صفحه اول آن نوشته که رسم الخط این کتاب مطابق با نظر نویسنده است. سایر کتاب های امیرخانی هم، حداقل آن هایی که بنده دیدم این طور است. نه اینکه رسم الخط کتاب اهمیتی ندارد، نه، اما جای تعجب است نویسنده ای که به رسم الخط کتابش اهمیت می دهد، به ویراستار کتابش انگار چندان اهمیتی نمی دهد. این که نویسنده ای خوش نام مانند امیرخانی و کتاب هایی پرفروش مانند کتاب های او چرا ویراستار مشخص و درستی ندارند جای سوال است. امیرخانی هرچند نویسنده خوبی باشد، هرچند سال ها کارش نوشتن باشد، باز هم نوشته هایش بی نیاز از ویراستاری نیست و این برای هر نویسنده ای در هر سطحی صادق است. شاید اگر ویراستاری بود و ویراستاری شده بود، متن و نثر کتاب این وضع را نداشت و پر از نوشته ها و اشکالات آزاردهنده نبود.
امیرخانی در این کتاب از زوایای مختلف به مسئله علم و علم آموزی و مهاجرت نخبگان و افراد شاخص علمی کشور می پردازد. بعضی دلایل آن را بیان می کند و تا حدی واکاوی می کند، طرح سوال می کند و نقد می کند و به مقایسه و نتیجه گیری می پردازد.
من از اینکه در این باره نوشته و قلم زده سپاسگزارم. حرف های جالب، قابل تامل و شنیدنی در این کتاب به نگارش درآمده و نه تنها ارزش خواندن و فکر کردن دارد، که باید دانشگاهیان و متولیان امر و مسئولان بخوانند و نظر دهند و بحث کنند و فکر کنند و به دنبال راه چاره ای برای مسائل و مشکلاتی باشند که برخی از آن ها را آقای امیرخانی در اینجا مطرح کرده است. اینکه نویسنده ای کتابی می نویسد، منتشر می شود، مردم می خوانند اما ده ها همایش و هم اندیشی و چاره جویی و بررسی رسمی و غیررسمی برای حل معضلی که در کتاب مطرح شده، پاسخ به ایرادات و نقدها و یافتن راه حل ها صورت نمی گیرد، خود جای بسی تاسف دارد و این یعنی ما، جامعه ما، مسئولین ما، دانشگاهیان و داعیه داران علمِ ما هنوز معنی کتاب و کتابت را نفهمیده اند.
نشت نشا کتابی است برای همه. نه تنها دانش آموزان و دانشجویان، بلکه معلم و مربیان و اساتید و والدین و مسئولین. زمان زیادی نمی گیرد خواندنش، اما تامل روی آن و حل کردن گره های مطرح شده در آن زمان خواهد برد و نیازمند یک همت همگانی است. بگذارید این طور بگویم. معضل نظام آموزشی کشور حاصل هزار و یک علت و خرابکاری و بدفهمی و بی انصافی و بی عدالتی و خودخواهی و دیگربینی است؛ نزدیک ترین و سریع ترین و قدرتمند ترین راه برای اصلاح این نظام، همراهی خانواده هاست. خانواده ایرانی، جامعه ایرانی باید درک درستی از آموزش و علم و نظام آموزشی کنونی پیدا کند و نگاهش را اصلاح کند و دقیق تر و واضح تر ببیند و بفهمد تا بتوان امیدی به تغییر و بهبود داشت. اگر خانواده ایرانی لزوم و نیاز به این تغییر و بازتولید را فهمید، می توان مسئولان مربوطه را پای میز نقد و دادگاه و قضاوت کشاند و این ساختمان متروکه رو به زوال را کوبید و از نو بنا کرد. اما تا زمانی که خانواده ها، دانش آموزان و دانشجویان، خود متوجه این موضوع نشوند، روال همین است که هست، ضحاک وار خون و عمرِ این سرزمین را به شیشه می ریزند به هوای اینکه دو اسکناس بیشتر در جیب چپشان باشد.
15آبان1398