نوشدارو

نوشدارو

زمان مطالعه: 2 دقیقه

«تقدیم به شهدای دانش آموز حادثه شاهچراغ»

ای غنچه-خونهای شکفته از زمین
چکیده بر زمین
شما را به لبخندهاتان
شما را به بازیهای گاه و بیگاه
پشت درختهای حیاط مدرسه
نجوایم کنید که با گلبرگ شدنتان چه کنم؟
مرا بعد از این همه ماه
این همه هور
راه به نور نبود
شما چطور میان بازیهاتان
چطور میان نقاشیهای رنگی
نشانی خدا را یافتید؟
قرنهاست شاعران میپرسند:
«خانۀ دوست کجاست؟»
شما را در آغوش خاک،
جوانههای سبز
شما را در میان سطرها،
شبنم سرشک
در میان شعرها،
شقایق
شما را چه شد که همواره و هنوز
ضرب آهنگ چکیدن قطرههای خونتان به گوش میرسد؟
مرا چه شد که همواره و هنوز 
در برزخ ماندهام
ای راهیافتههای فردوس!
از شما قطرهقطره لاله
از پیشانی من رود رود شرم
من باشم و شما نه؟
من باشم و شما را اینگونه...؟
ای در غزلهای شاعرانِ صبح، نور...
ای در اشارۀ ساربانان تاریخ، عبور...
این گمشگتۀ راه را راه به کجاست؟
مرا هم به بازی عصرگاهیتان راهی هست؟
به کودکانه نگاههایتان به آسمان؟
مرا به رهیدن از خود
امیدی هست؟
خونتان چکید
پاییزتر شد
خونتان به بوسهگاه تشنۀ خاک رسید
شقایق مُرد
خونتان جوشید
لاله لاله خون شِکُفت
ای جوششهای مدام
خون-چشمهها
مردم شهر را کی به عاقبت سرخ خود بینا
به سرودههاتان شنوا
و به خونِ دلتان دلخون میکنید
به امید نقطۀ پایانی بر شکفتن لالهها
 زنده ماندنِ شقایقها...،
و مرا کِی نجوا 
که با گلبرگ شدنتان چه کنم؟

 

 

دیدگاه و پرسش
برای ثبت دیدگاه لطفاً وارد شوید.