تجارت، جنگ بدون گلوله
یادداشت مرتضی شمس آبادی بر کتاب کفش باز، اثر فیل نایت
مطابق عادت بد همیشگی این کتاب را مدت ها پیش دیده بودم. دفعه اول آن قدرها برایم جذابیت نداشت. نایکی؟! من نه علاقه خاصی به برندهای ورزشی دارم نه به مثابه ی یک ورزشکار حرفه ای پیگیر مسائل مربوط به ورزش هستم و هیچ گاه کمترین علاقه ای به اخبار ورزشی نداشته ام. مرا به نایکی چه کار؟ اما بعد از خواندن متن پشت جلد:
«فیل نایت موسس و بنیان گذار نایکی که پانزدهمین ثروتمند دنیاست در یان کتاب فوق العاده داستان خلق برند نایکی را نوشته است: از زندگی در خانواده ای معمولی تا خلق برند میلیارددلاری نایکی، مسیر شگفت انگیزِ موسس یکی از بزرگترین شرکت های جهان؛ مسیر تسخیر موانع و عبور از مشکلات و قدم به قدم جلو رفتن، مسیر بهتر شدن. فارغ از اینکه چه کسب و کاری داشته باشید یا این که در چه رشته ای درس خوانده باشید، این کتاب داستانِ رسیدن به خواسته ها و آرزوهاست. راهنمای از هیچ به همه چیز رسیدن، راهنمای گوش دادن به صدای قلب و دویدن دنبال آرزوهاست، داستان شکست خوردن و برگشتن از عمق تاریکیِ شکست، داستان هدرندادنِ استعداد. این کتاب نه تنها راهنمایی برای اهالی کسب و کار و مدیریت است، بلکه برای هر خواننده ای که به خود و آرزوهایش ایمان دارد خواندنی است؛ زندگینامه ای که جنگیدن و دست نکشیدن را به ما می آموزد.»
به خودم گفتم خب که چه؟! برای استفاده از تجربیات یک مدیر تجاری و یک رهبر اقتصادی که لازم نیست لزوما به حوزه کاری او علاقه داشته باشم. پیش از این سنفگرش های هر خیابان از طلاست اثر کیم وو چونگ را که بنیانگذار شرکت دوو است خوانده بودم و تجربه خیلی خوبی بود. با خودم گفتم هرچیزی از این دست ارزش یک بار خواندن را دارد. این طور شد که دلم خواست این کتاب را بخوانم. اما همان طور که گفتم، مطابق عادت بد همیشگی فقط دلم خواست و از کتابفروشی بیرون رفتم. بعد از آن هر بار که می رفتم سری هم به این کتاب می زدم تا در نهایت حدودا سه هفته پیش کتاب را خریدم و خواندنش را شروع کردم.
اندازه نوشته ها نسبتا کوچک است و کتاب 349 صفحه، با این حال امروز که آن را تمام کرده ام از انتخابم راضی ام و خوش حالم که این کتاب را خواندم. با خودم گفتم کاش نوجوان ها و مخصوصا جوان های ما این دست کتاب ها را بخوانند. کاش دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد ما این کتاب را بخوانند. البته پنجاه و یک نوبت تجدید چاپ نشان دهنده این است که این کتاب کم خوانده نشده، اما به نظرم جای خالی این دست کتاب ها در نظام مطالعاتی ما هنوز احساس می شود.
من به طور کلی به خواندن این طور کتاب ها علاقه دارم. دوست دارم داستان شکل گیری و رشد و فراز و فرود شرکت ها را بخوانم و بدانم. با این حال با توجه به شرایط ذهنی ای که داشتم، بیش از هرچیز بخشی که ناشر از متن کتاب برای پشت جلد آن انتخاب کرده بود برایم جالب بود:
«هر دونده ای این را می داند. کیلومترها می دوی و می دوی، بدون آنکه واقعا دلیلش را بدانی. به خودت می گویی به خاطر هدفی این کار را می کنی یا به دنبال جمعیتی هستی؛ اما دلیل حقیقی دویدن تو آن است که جایگزین آن- یعنی ایستادن- تو را تا سرحد مرگ می ترساند. به این ترتیب در آن صبح سال 1962 به خودم گفتم: بگذار همه بگویند که ایده ات ابلهانه است... تو ادامه بده. نایست. حتی به ایستادن هم فکر نکن تا اینکه به آن جا برسی و فکرت را زیاد مشغول این نکن که «آنجا» کجاست. هرچه پیش آمد فقط نایست. این پندی استثنائی، پیش گویانه و ضروری بود که به طور غیرمنتظره ای موفق شدم به خودم بدهم و از خودم بگیرم. نیم قرن بعد از آن روز، اکنون بر این باوردارم که این بهترین و یا شاید تنها پندی است که می توانیم و باید به خود و دیگران بدهیم.»
این دویدنِ بدون فکر کردن به دقیقا کجایی هدف و چیستی و چگونگی اش برایم جالب بود و مرا به سمت کتاب می کشید که تحقق آن را در زندگی نویسنده ببینم.
زندگی کاری فیل نایت به معنی واقعی کلمه همین دویدن و پیش رفتن است و پرداختن به هرکاری که در هر مرحله لازم می شود بدون اینکه «آنجا» مسئله بزرگی باشد. نایت بیش از هرچیز در طول سالیان سخت کارش فقط می خواست از صنعت کنارگذاشته نشود و شکست نخورد، فقط می خواست نبازد و فقط می خواست به کارش ادامه دهد. می خواست برنده باشد. اینکه دقیقا چه چیزی را ببرد مسئله بزرگی نبود. مسئله این بود که بماند و بتواند به آنچه می خواهد برسد. او به ژاپن می رود و بدون اینکه هیچ شرکت و دفتر و کارمندی داشته باشد با یک شرکت تولیدی کفش ژاپن قرارداد می بندد و تازه بعد از قرارداد، وقتی به کشور برمی گردد شرکت و دفترش را راه انداخته و بعدها یکی یکی کارمندانش را استخدام می کند! این شیوه و روش تقریبا در تمام طول سال های کاری نایت جاری است. به عبارتی، روش نایت مثل کلیشه ای است که از معلم های شنا در تدریس می گویند؛ اول در آب افتادن و بعد شناکردن را بالاخره فراگرفتن. البته تقریبا همه ما همین طوریم. همه ما در نهایت در آب می افتیم و در نهایت از در آب افتادگیمان است که یادمی گیریم چطور خود را نجات دهیم؛ فقط فاصله این افتادن و یادگرفتن هایمان فرق می کند. بعضی ها مثل من اند. مدت ها از بالای تخته ی پرش به آب نگاه می کنند، اصول و شیوه های شنا را مرور می کنند، درس هایی که تا آن روز گرفته بودند را زمزمه می کنند، طول استخر را، عمق آب را، سردی و گرمی آب را، شلوغی و خلوتی فضا را می سنجند و در نهایت با کلی ترس و لرز شاید خود را به آب بسپارند و شاید آن قدر این ترس و ایستادن به طول بینجامد که یکی از پشت هلشان بدهد یا زمان به آخرین دقیقه ها برسد تا تنشان به تن آب بخورد.
این کتاب داستان تبدیل شدن یک پروژه و ایده ی ابلهانه ی دانشگاهی به یک شرکت در اتاقی از خانه به نام روبان آبی و بعد از آن تبدیل شدن به شرکتی به نام نایکی است. اینکه می شود ایده های ابلهانه را تبدیل به واقعیت کرد و می شود از دل پروژه های دانشگاهیِ خودجوش کاری برای زندگی خود و دیگران انجام داد از جمله دلایلی است که حس می کنم خواندن این کتاب و کتاب های اینچنین را برای دانشجویان الزام آور می کند.
روش گردش مالی ای که فیل نایت برای شرکتش درنظرمی گیرد و هرآنچه دارد و ندارد (وام های بانکی) را در کارش هزینه می کند بدون اینکه به فکر پشتوانه های مالی و نقدینگی باشد، از جمله روش های دیوانه واری است که برای اولین بار در این کتاب خواندم. روشی خطرناک که چیزی جز اضطراب و نگرانی برای فرد نخواهد داشت و اینکه نایت هربار و سال ها به همین روش کار می کند نشان می دهد چقدر به فروش محصولاتش مطمئن و در عین حال چقدر فشار فکری، نگرانی و اضطراب را در اداره کار و مخصوصا بازپرداخت ها متحمل شده است. مسئله ای که تقریبا تا صفحات انتهایی کتاب و قبل از سهامی عام شدن شرکت ادامه دار است و حل نمی شود.
از جمله مهمترین برهه های زمانی زندگی فیل نایت وقتی است که پس از فارغ التحصیلی تصمیم می گیرد به سفری دوردنیا برود. البته نه آن دور دنیا به معنی تمام کشورهای جهان، به معنی سفر به کشورهایی از سراسر جهان و نه تمام ان ها. و این کار را می کند. و اثری که این سفرها در زندگی و کار نایت و نایکی می گذارد را می توان به وضوح در تمام کتاب و حرکت فیل نایت لمس کرد و دید. به همین سبب این کتاب و این زندگی از بهترین مثال هایی است که نشان می دهد چقدر جهان را دیدن، سفر کردن و جهان دیده شدن برای دانشجویان و جوانان مهم است و چقدر زمان خوبی است که بعد از فارغ التحصیلی و قبل از شروع یک دوره جدید از زندگی که آمیزه ای کار و زندگی خانوادگی خواهد بود، فرد به چنین سفری برود، ولو این سفر چند ماه و به سالی حتی از او زمان بگیرد. اگر این سفرِ آغازین در زندگی فیل نایت نبود، احتمالا شرکتی به نام روبان آبی و بعدها نایکی هم بوجود نمی آید و احتمالا او حسابدار یا بازاریابی در یکی از شرکت های معتبر می شد و می ماند و داستان دیگری رقم می خورد. بگذریم از وضعیت اقتصادی که فکر چنین سفرهایی را برای ما خنده دار می کند، اما واقعیت این است که حتی قبل از این اوضاع هم کسی لزوم چنین سفری را احساس نمی کرد و برنامه ای برای آن وجود نداشت، توصیه و ترجیهی بر ترغیب جوانان به این موضوع نبود، کماکان که اکنون هم نیست و اگر تغییری در روند تربیتی و آموزشی ما ایجاد نشود در آینده هم نخواهد بود!
هربار کتابی این این زمره می خوانم به این فکر می کنم که چرا مدیران موفق اقتصادی ما، مدیران و رهبران موفق فرهنگی ما چنین کتاب هایی نمی نویسنند و بخشی از تجربیات قابل اشتراکشان را با مردم در میان نمی گذارند؟! به این فکر می کنم که ای کاش نشست هایی برای این کتاب ها برگزار می شد تا هم تحلیل و بررسی شوند و هم نسبت و تناسبشان با موقیعت و وضعیت جامعه خودمان و مردم خودمان سنجیده شود و در یک هم فکری جمعی ببینیم باتوجه به این تجربیات و این حرف ها و نوشته ها، چه باید کرد؟ چه فردی و چه به صورت اجتماعی.
و من در مدت خوانش این کتاب، یک گوشه ذهن و دلم به این فکر می کردم که یعنی می شود ایده ابلهانه ی من هم یک روز به جایی برسد؟ نایکی چقدر با ایده ی من و نایت چقدر با من تفاوت می کند؟
+ تهیه کتاب کفش باز از سایت نشر میلکان
تاریخ نگارش: 15مهر1401