وطن فروشی یا دلباختگی؟
یادداشت مرتضی شمس آبادی بر رمان نقل گیتی از محمد خسروی راد
موضوعی است که برای هر نسل و هر قشر سوال ها و پاسخ های خود را دارد. هر بار به شکلی و موجی می آید و آرام هم اگر شود، رخت سفر نمی بندد از ذهن ها. مهاجرت، رفتن، ماندن، وطن. هرچه بیشتر برگردیم عقب، کمتر پیدا می کنیم دغدغه های رفتن از سرزمین و دور شدن از خاک را و هرچه به امروز نزدیک میشویم، این گسستگی و جدایی ها بیشتر نمود پیدا می کنند. جامعه و دهکده جهانی، جهان بدون مرز، مرزها مرزهای سیاسی است، آدم های بین المللی، آزادی، نژادپرست بودن و نبودن و از این دست قصه ها هردفعه گزاره هایی همراه خود داشته اند که ذهن ها را، دل ها را به خود مشغول کرده اند و بعضی ها را سرگردان. نمی گویم مهاجرت چیز بدی است. زمین، زمین خداست و برای انسان آفریده. چیزی که بد است ندانستن و سردرگمی است. خیالات است و فرضیاتی که اثبات شده و نشده باقی مانده اند در ذهن افراد. سوالاتی که یا پاسخ های نصفه و نیمه دارد و یا پاسخ های یک سویه و هیچ سخنی از سویه دیگر ماجرا نیست. این است که بد است. این است که حتی اگر مهاجرت هم نکنیم، دلمان جای دیگر است، فکرمان هوایی سرزمین دیگری است و آرام آرام خاکمان برایمان ارزشی را که برای پدرمان داشت ندارد.
نقل گیتی بیشتر از اینکه حرفش از مهاجرت و رفتن و ماندن باشد، دردش وطن است. تعریفش از وطن و حسی که آدم نسبت به وطنش دارد، ولو وطنی در شرف ویرانی.
سهیل و گیتی زوجی هستند که در مشهدالرضا(ع) زندگی می کنند. سهیل پیش از این از رزمنده های عراقی جنگ هشت ساله بود. جبهه خودشان را ترک می کند و به سمت ایرانی ها راهی می شود و ازدواج می کند با گیتی، یک دختر ایرانی. حال بعد از سال ها که از آن روزها می گذرد، دلش هوای کربلایش را کرده. می خواهد برگردد به خاکش. حالا که آب ها از آسیاب افتاده و کسی یقه اش را نمیگیرد که چرا وطن فروشی کردی و جرم نظامی مرتکب شدی و از مسئولیت خود شانه خالی کردی؛ می خواهد به وطنش برگردد. گویی تمام این سال ها در دلش ولوله ای بوده برای بازگشت و حالا حس می کند که وقتش شده و باید برگردد به جایی که از آن جا آمده. گیتی اما می خواهد بماند، نمی پذیرد رفتن را. تصمیم می گیرند مدتی دور از هم باشند. یکی در مشهد و یکی در کربلا تا ببینند چه می شود. نامه نگاری ها شروع می شود و گفتنِ ناگفته ها و حرف هایی که تا به حال سر به مهر باقی مانده بودند…
رمان در قالب همین نامه هایی است که بین سهیل و گیتی رد و بدل می شود. احتمالا به خاطر همین هم نویسنده نام اثر را نقل گیتی گذاشته. اشتباه کرده اما. نَقلِ گیتی؟ نُقلِ گیتی؟ گیتی به معنی جهان؟ گیتیِ نام دختر؟ این چندگانگی در خواندن عنوان خوب نیست و از طرفی هم عنوان جذابی نیست. صفحه بندی ها و طراحی هنری کتاب هم پر از خالی است! ظرفیتِ محتوایی و قالبی رمان دست طراحی و صفحه بندی را برای انواع خلاقیت ها بازگذاشته بود اما دریغ از اندکی استفاده درست.
همان طور که گفته شد، رمان در قالب نامه هایی است که میان این دو می رود و می آید و ما هر بار نامه یکی شان را می خوانیم. اما ابدا هیچ نام فرستنده و گیرنده ای اول بخش ها و نامه ها نیامده و شما تازه بعد از چند سطر از هرکدام می فهمید این را چه کسی نوشته. بدتر از آن زمانی است که خیال می کنید این نامه سهیل بود و بعدی پاسخ گیتی است. جلو که می روید می بینید نه خیر. باز هم سهیل است!
این اشکال ها آن قدر که به مدیرهنری و طراح کتاب وارد است به نویسنده وارد نیست اما حیف بود اینگونه ارائه کردن. نحوه ارائه و عرضه خود از شاخصه های مهم است. چه بسیار ناشران و فروشندگانی که محتواها و داستان های سطحی و روزمره و کلیشه ای را طوری ارائه می دهند که مخاطب خیال می کند چه خبر است؟! بعد گه گاه می بینم داستان هایی که خوب اند و حرفی برای گفتن دارند این طور در مرحله عرضه مهجور باقی می مانند.
باری. محمد خسروی راد حرفی به میان می آورد و تنش ها و تفکرهایی چند درباره وطن را در این رمان به بحث می کشد و خرده داستان هایی در این بین تعریف می کند که هم شیرین است و هم برای خواننده مهم می شود که نتیجه شان چه خواهد شد و چه بلایی سر شخصیت هایشان می آید. تلاشی است برای بازنگری به این موضوع و دغدغه؛ هرچند آن چنان که دوست داریم کامل و جامع نیست و پایان رمان و جمله بندی های آخر به خوبی نگارش نشده اند و تکلیف خواننده را به نحو زیبا و شایسته روشن نمی کند. نویسنده اذعان داشته که به نحوی ادامه این رمان را در جلدهای بعد خواهد نوشت. باید دید انتظاراتی که از این داستان و این بن مایه اساسی می رود را می تواند در ادامه به خوبی پاسخ دهد و تا اینجای کار را با تمام پرسش های بی پاسخ و حرف های ناگفته با برنامه ریزی و فکرِ قبلی این گونه نگاشته یا خیر.
6 مرداد 1398