یادآوری

یادآوری

زمان مطالعه: 2 دقیقه

«به هر توهم شلیک به سمت این سرزمین (به بهانه تهدیدهای بایدن برای پاسخ نظامی به ایران)»

شاید آرش را نمیداند
که زعمِ موشک و شلیک را در دفتر نقاشیاش دیده
نپرسیده
درختان شب به شب
جنگل به جنگل
از چه میگویند و نجواهای رازآلود ایشان از که میگوید؟
به روی سردِ سربازانِ مرده در خیابانهای پشت کاخ، خندیده...
چه میداند که ایران، شیرزن-اسطوره ناموسِ تمامِ آرشانِ سرو،  
هر آرش:
سپر سینه
پایش کوه
قلوهسنگها بازو
نظر آهو
به دل دریا و در سر از برای روی ماه میهنش سودای فرداهای روشن
روزها در خاک و
شبها سجده در افلاک
با صد تیرِ حقخواهی به هر دیرینه قانونش
به صد تیر اژدهاافکن به هر فریاد و هر هویَش
به خشمش صد هزاران تیر مانده در دو چشم خصم
مردن از برای میهن او را رسم
از هر واژهاش صد شعر میبارد
ز هر شعرش هزاران تیر
هفت اقلیمِ هستی را بپیماید 
چه میداند؟!
کهنسالی و مستی، بدفراموشی
تمام روحِ خود با خونِ نوزادان سیه کردن
همآغوشیِ خاموشی
زِ یادش برده آرش را 
چه میداند سیاوش را؟
نمیداند که ایران-مرد را نامِ نخست: آرش
و هر روز است و هر ساله است
سوگندِ سیاوش بودنش
با شعلۀ آتش
و از هر قطره از خونش
نمایان گشته صد ققنوس
و هر ققنوس، صد سیمرغ
و هر سیمرغ را صد زال
و از هر زال صد آرش 
کمان بر دوش و تیر از جان به کف بر قاف، مثل سرو...
ما را او چه میفهمد؟
نمیفهمد
نمیداند. 

1402
 

 

دیدگاه و پرسش
برای ثبت دیدگاه لطفاً وارد شوید.
کاربر #5203 3 هفته پیش

ویرایش