یادداشت

یادداشت

زمان مطالعه: 1 دقیقه


آری، گنهکارم، گنهکارم، گنهکارم
با خود گمان کردم که از عشق است، بیمارم
هم عاشقی کردن گناهم بوده هم معشوق
او اشتباهی بود و از این بود، بسیارم
دل را به هر چشمی نباید داد، دل دادم
زندانی زنجیرۀ زالوی تکرارم
عمری برای دیدنش رفت و زمانی هم
باید رَوَد تا او رَوَد از این دلِ تارَم
یک بار باید سوخت از مهر و محبت‌ها
بار دگر از جهل و عصیان و خطا-کارم
در انتهای راه، دوزخ بود، دوزخ بود
آن را ندیدم یا زِ دیدن‌هاست بیزارم
از خود گریزانم که این گونه جفا کردم
هر بار من می‌مانم و این چوبۀ دارم
راهی که رفتم را دوباره باز می‌گردم
آری پشیمانم ز رفتن‌ها، ز دیدارم
تنها، قدم برداشتم تا همرهی بینم
جز قاب تنهایی نشد بر سینه-دیوارم

 

دیدگاه و پرسش
برای ثبت دیدگاه لطفاً وارد شوید.